کروبی مساله چندم مملکت ماست؟!
راهپیمایی روز قدس امسال پرشورتر از همیشه برگزار شد و روسیاهی هم مثل همیشه برای صهیونیستهای غاصب و حامیان شعار «نه غزه، نه لبنان» ماند. مراسم امسال آنقدر عظمت داشت که عدهای برای دلخوشی خود و دوستانشان، چشمهای سر و باطنشان را بستند و ادعا کردند اصلا کسی به خیابانها نیامده بود! راهپیمایی میلیونی مردم در سراسر کشور آنقدر عظمت داشت که عدهای برای به حاشیه بردنش، مظلوم نمایی کردند و حمله به خانه کروبی را بهانه کردند.
من از چند و چون حادثهی مقابل خانه کروبی خبر ندارم، ولی شخصا با هرگونه تجمعی در برابر خانه کروبی، موسوی، صانعی و یا هر شخص دیگری مخصوصا در شرایط حاضر، آنهم با شعار «دفاع از ولایت و رهبری» مخالفم. قبلا هم در ماجرای حمله به خانه آقای صانعی دلائل مخالفتم را نوشته بودم. حرف من این است که چرا عدهای همه کارهای خودشان را به اسم دفاع از ولایت انجام میدهند؟ این افراد مدعی دفاع از رهبری، چه حکمی، چه دستوری و چه فتوایی از رهبری برای توجیه کارهای خودشان دارند؟ چرا موجب بدنامی دیگران میشوند؟ و چرا ما باید به خاطر کارهای جاهلانه آنها، قربانی شویم؟!
راهپیمایی روز قدس امسال پرشورتر از همیشه برگزار شد و روسیاهی هم مثل همیشه برای صهیونیستهای غاصب و حامیان شعار «نه غزه، نه لبنان» ماند. مراسم امسال آنقدر عظمت داشت که عدهای برای دلخوشی خود و دوستانشان، چشمهای سر و باطنشان را بستند و ادعا کردند اصلا کسی به خیابانها نیامده بود! راهپیمایی میلیونی مردم در سراسر کشور آنقدر عظمت داشت که عدهای برای به حاشیه بردنش، مظلوم نمایی کردند و حمله به خانه کروبی را بهانه کردند.
من از چند و چون حادثهی مقابل خانه کروبی خبر ندارم، ولی شخصا با هرگونه تجمعی در برابر خانه کروبی، موسوی، صانعی و یا هر شخص دیگری مخصوصا در شرایط حاضر، آنهم با شعار «دفاع از ولایت و رهبری» مخالفم. قبلا هم در ماجرای حمله به خانه آقای صانعی دلائل مخالفتم را نوشته بودم. حرف من این است که چرا عدهای همه کارهای خودشان را به اسم دفاع از ولایت انجام میدهند؟ این افراد مدعی دفاع از رهبری، چه حکمی، چه دستوری و چه فتوایی از رهبری برای توجیه کارهای خودشان دارند؟ چرا موجب بدنامی دیگران میشوند؟ و چرا ما باید به خاطر کارهای جاهلانه آنها، قربانی شویم؟!
مساله بعدی اینکه اصلا امروز چرا کروبی را جدی بگیریم؟ وضعیت این روزهای او و دوستانش چطور است؟ کروبی و موسوی امروز در معادلات سیاسی ایران، چه جایگاهی دارند؟ چه کسی حرف فاطمه کروبی و یا حسین کروبی را جدی میگیرد؟ اصلا خود کروبی را چه کسی جدی میگیرد؟ مگر وزن و اندازه او و حامیانش را در دو انتخابات پیاپی با چشم خود ندیدهایم؟
امروز وضعیت این آدمها به گونهای است که حتی سایتهای سبز حامی آنها هم متوجه واقعیت شدهاند، خیلی راحت آنها را مسخره میکنند، کاریکاتورشان را میکشند، بیانیههای تکراری و مزخرف آنها را به تمسخر میگیرند؛ پس چرا ما آنها را جدی بگیریم؟ وقتی دوستانشان به آنها میخندند، چرا ما نخندیم؟ چرا کاری کنیم که جان تازه بگیرند؟ چرا کاری کنیم که حماسه مردمی به حاشیه برود؟
امروز در میان خود اصلاح طلبان هم آدمهایی هستند که شدیدترین انتقادها را به این دو نفر دارند. برخی به صراحت و برخی هم با کنایه و در محافل خصوصی. حق هم دارند. چون بلایی که این دو نفر، بر سر اصلاحات و دولت اصلاحات و میراث اصلاحات و بر سر خود اصلاح طلبان آوردهاند، بلای کوچکی نبوده. در چنین وضعیتی که آنها حال و روز درست و حسابی ندارند، چرا ما جان تازه به آنها ببخشیم و بهانه به دستشان بدهیم و از آنها، آدمهایی مظلوم و قهرمان بسازیم؟
گیرم که کروبی، همسرش و یا پسرش، حرفی زده باشند؛ خوب بزنند، حرفهای تکراری آنها چقدر مهم است؟ چه کسی میشنود و چه کسی آنها را جدی میگیرد؟ به جز بی بی سی فارسی و صدای آمریکا و رادیو فردا و رادیو اسرائیل؟ چه سوژهای میتوانست عصبانیت این بوقهای استعماری و استکباری را از حضور میلیونی مردم در روز قدس، به خوشحالی تبدیل کند؟
ختم کلام اینکه اگر دست راست و چپ رییس جمهور، مساله اصلی کشور نیست؛ چرا کاری کنیم که «رقیب آرای باطله» به مساله اصلی کشور تبدیل شود؟ آیا این خواست خود آنها نیست؟ برای کروبی و موسوی، چه خدمتی از این بالاتر که تیتر خبرها و سایتهای خبری شوند؟ برای شخص غریق چه خدمتی بالاتر از تنفس مصنوعی؟
...........................................................................
آنان که به غرب می شتابند خائن به امام و انقلابند
ای تو که به غرب می گریزی با غرب چگونه می ستیزی؟
ای بیخبر از سیاست و دین بس کن سر جای خویش بنشین
ای تیر و کمان به کف گرفته مولای مرا هدف گرفته
ای خون به دل امام کرده در نفی ولی قیام کرده
ای عمر گران به باد داده دل در کف قوم عاد داده
آیا خبر از معاد داری؟
اینک دشمن زبان دراز آمد زان راه که رفته بود باز آمد
او افعی زهر خورده را ماند دندان بهم فشرده را ماند
باز آمد تاز ما عنان گیرد نمی گذاریمش که دوباره جان گیرد
باز آمد و فتنه زیر سر دارد غافل که خلیل ما تبر دارد
....
رهبر عزیزم تا تو را دارم چه غم دارم...
من دست خدا در آستین دارم چون ساعقه خشم راستین دارم
درسینه ی ابر طبل می کوبم تا گیسوی رعد را برآشوبم
ای رهبر حق شناس و آگاهم تا لحظه ی مرگ با تو همراهم
امروز منم تو چنگ در چنگت آئینه ی روشن دل تنگت
امروز من و تو هر دو دلتنگیم بر شانه ی خاک آسمان رنگیم
ای پیر بگیر مرا در مشتت بنواز به ضربه ی سر انگشتت
امروز که راه عشق پر پیچ است ...حکم انچه تو می کنی... دگر !هیچ است
وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد
ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد