این روزها بازگشت موقت میراث به یغما رفته ما ایرانیان توسط استعمار پیر که در دوران خفتبار رضا شاه به وقوع پیوسته بازتاب های مختلفی داشته است. با توجه به برخی از فرازهای این منشور که مشهور است که کوروش آن را به عنوان مرامنامه حکومتی پس از فتح بابل ارائه کرده که بر خلاف روش متداول شاهان وفاتحان دنیا که تاراج و تجاوز و درندگی را از لوازم حکومت خود می دانند، دعوت به مدارا با مردان و زنان و لغو برده داری و ترویج مهرورزی میکند که از این برجستگی های منشور می توان به نمونه ای از بلند اندیشی ذاتی ایرانیان دست یافت.
ولی در این میان از گذشته نسبت به این میراث مکتوب سرزمینمان و شخصیت کوروش بزرگنماییها و موضعگیریهای احساسی و بعضاً مغرضانه ای صورت گرفته است تا جایی که عده ای از محققان حوزه نیز احتمال ضعیف ذوالقرنین بودن وی را روایتی جدی دانسته اند و یا در دورانی که انگلیس به واسطه کودتای رضاخانی تسلط کامل بر تقدیرات فرهنگی کشور یافت، برای انزوای مکتب ناب اسلام محمدی صلی الله علیه وآله و به حاشیه راندن الگوهای جاودان آن، ایران را "کشور کوروش کبیر" دانستند و در مسیر ایرانگرایی افراطی، عوامل لندن خاندان پهلوی را واداشتند تا به احیای اماکن مندرس ایران باستان روی بیاورند و منتهای این داستان نیز جشنهای آنچنانی 2500 ساله و پیام پهلوی دوم در اواخر دوره اش بود که در کنار مقبره کوروش به وی گفت: "کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم".
حجتالاسلام مسعود شفیعیکیا
این روزها بازگشت موقت میراث به یغما رفته ما ایرانیان توسط استعمار پیر که در دوران خفتبار رضا شاه به وقوع پیوسته بازتاب های مختلفی داشته است. با توجه به برخی از فرازهای این منشور که مشهور است که کوروش آن را به عنوان مرامنامه حکومتی پس از فتح بابل ارائه کرده که بر خلاف روش متداول شاهان وفاتحان دنیا که تاراج و تجاوز و درندگی را از لوازم حکومت خود می دانند، دعوت به مدارا با مردان و زنان و لغو برده داری و ترویج مهرورزی میکند که از این برجستگی های منشور می توان به نمونه ای از بلند اندیشی ذاتی ایرانیان دست یافت.
ولی در این میان از گذشته نسبت به این میراث مکتوب سرزمینمان و شخصیت کوروش بزرگنماییها و موضعگیریهای احساسی و بعضاً مغرضانه ای صورت گرفته است تا جایی که عده ای از محققان حوزه نیز احتمال ضعیف ذوالقرنین بودن وی را روایتی جدی دانسته اند و یا در دورانی که انگلیس به واسطه کودتای رضاخانی تسلط کامل بر تقدیرات فرهنگی کشور یافت، برای انزوای مکتب ناب اسلام محمدی صلی الله علیه وآله و به حاشیه راندن الگوهای جاودان آن، ایران را "کشور کوروش کبیر" دانستند و در مسیر ایرانگرایی افراطی، عوامل لندن خاندان پهلوی را واداشتند تا به احیای اماکن مندرس ایران باستان روی بیاورند و منتهای این داستان نیز جشنهای آنچنانی 2500 ساله و پیام پهلوی دوم در اواخر دوره اش بود که در کنار مقبره کوروش به وی گفت: "کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم".
آنچه که از منابع محدود و ناقص تاریخی می توان به کوروش نسبت داد این است که وی جهانگیری منصف و مشهور به دادگری بوده است که با فتح بابل، موحدین پیرو موسی علیه السلام را که در بند دژخیمان آن بلاد بوده اند، رهانیده و در زمانش قلمرو فارس را گسترده که البته در نسبت دادن دادگری به وی نیز خدشه هایی است که در این مقال نمی گنجد.
ترجمه ای که از متن کتیبه کوروش در دسترس است، بسته به میزان تطابق آن با واقع، خود گواه روشنی است از منش و مکتب کوروش که اتفاقاً با استناد به همین ترجمهی در دسترس ثابت می شود وی نه پیامبر بوده و نه در راستای حرکت انبیا پیش می رفته است. اگرچه چنانچه که گفته شد فرازهایی از این منشور حاوی پیام های کریمانه و انسانی است که گواه بلنداندیشی نویسنده آن است ولی در فرازهایی از این منشور موضع گیری جناب کوروش نسبت به الاههها و پیکرههای بتگون بابلیان و احترام و پرستش "مرداک" الاهه خورشیدی که بابلیان به عنوان بزرگ خدای دیگر پیکره ها می پرستیدند، نشان از نبود رسالتی الهی برای کوروش است. بهویژه در این فراز که می گوید:
«آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید،...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. او بر من، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم، و همچنین بر کَس و کار [و، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من، برکت و مهربانی ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان "مردوک"، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند. همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس؟]، همه مردم سرزمین های دوردست، از چهارگوشه جهان، همه پادشاهان "آموری" و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [پاهایم را بوسیدند]. از...، تا آشور و شوش من شهرهای "آگاده"، اشنونا، زمبان، متورنو، دیر، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم . همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که "نبونید"، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک "خدای بزرگ" و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستینشان بازگرداندم،...»
می توان از این فراز ها علت خرسندی واستقبال مسئولین موزه لندن و سفیر انگلیس در تهران را از ترویج مفاد این منشور یافت، چرا که ترویج این سخنان نوعی ترویج پلورآلیسم دینی و تکثرگرایی و تأیید بت گرایی مدرن است. چنانچه در رونمایی این کتیبه در مقابل سخنان دکتر احمدی نژاد که وی با استناد به فرازهای انسانی این منشور و ظلم ستیزی آن، وقتی اوج خوش سلیقگی و بلند طبعی ایرانیان را برگزیدن دین آسمانی اسلام محمدی دانست، سفیر و همراهانش چهره در هم کشیدند و رئیس موزه لندن در سخاننش در آن محفل گستاخانه ایران را "کشور کوروش کبیر" و کوروش را "شاه یهودیان" خواند.
اوج خوشایند استعمارگران پیر از این پیام کوروش در این فراز نهفته است:
«اینک که به یاری "مزدا" تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام میکنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد، دین و آیین و رسوم ملت هایی را که من پادشاه آنها هستم، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من، دین و آیین و رسوم ملت هایی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین کنند... من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد.»
با توجه به اینکه مردم بابل به جز پیروان موسی علیهالسلام همگی بت پرست بودند و بلاد دیگر نیز اغلب به فرقه های خرافی گرایش داشتند؛ اولاً از این مفاد نتیجه می گیریم که کوروش رسالتی الهی و در راستای مکتب پیامبران نداشته است و بلکه این نشان از زیرکی کوروش دارد که برای تسلط کم چالش بر مناطق تحت تصرفش و همراه کردن مردم آنجا با خود، آنان را در طریقت و مذهب خود آزاد می گذارد. ولی در مرام پیامبران مانند حضرت ابراهیم علیه السلام می بینیم که نه تنها ایشان خدایان دروغین بابل را گرامی نمی دارد بلکه با آنان در می افتد و تا پای سوختن و فنا شدن به مبارزه خود با تمام خدایان پیش می رود. در تاریخ پر نور پیدایش اسلام نیز وقتی امیرمؤمنان علیه السلام پس از فتح یمن از سوی پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله، به آن دیار باستانی و متمدن گسیل داده می شود، هرگز به گرامی داشتن ادیان و سنت های خرافی آنجا تشویق نمی شود بلکه در منشور ماندگار رسول الله که باید برای همه ما برخورداران از مکتب ناب اسلام سرمشق باشد می خوانیم که حضرت می فرمایند:
«أمت امرالجاهلیة إلاّ ما سنّه الإسلام و أظهر امرالإسلام کلّه ، صغیره و کبیره .» (تحف العقول ص25 ) «تمام پدیده های جاهلی را بمیران مگر آنچه را که اسلام تأیید می کند، و تمام پدیده های اسلامی را از کوچک تا بزرگ آن را ظاهر کن و به نمایش بگذار.»
در ثانی بزرگنمایی بخش هایی از منشور کوروش که برداشت انحرافی می توانند از آن داشته باشند از سوی دشمنان کهنه کار کشورمان نشان از امید آنان به منزوی شدن فرهنگ ناب محمدی دارد که در این قضاوت باز ره به باطل برده اند چرا اگر این تلاش ها کارساز بود تلاش بیش از 50 ساله خاندان پهلوی دردی از استعمارگران دوا می کرد و همانطور که رئیس جمهور به درستی مایه بزرگی و مباهات ملت و کشورمان را در گروی اسلام ناب محمدی دانستند، باید بدانند که ملت ایران با احترام به ادیان آسمانی با اعتقاد به اینکه یگانه دین زنده جهان، اسلام ناب است، مسیر پیشرفت خود را یافته و در این مسیر در پرتو هدایت علمای ربانی و ولی فقیه راه را گم نمی کند. بزرگداشت میراث کهنمان چون منشور کوروش نیز فقط در راستای نشان دادن عقبه فرهنگی کشورمان است که به رُخ مدعیان بینالمللی بکشد که در آن روزگاران که نیاکان و تبار غارنشینشان به تجاوز و غارت می اندیشیدند و کشورهای نوینی را بر پایه بربریت تأسیس می کردند و آن زمان که هنوز ملت ما در مکتب انسان ساز اسلام پرورش نیافته بود، جلوههایی از انسانیت را اینگونه به نمایش می گذاشته است. برای ما کوروش بیش از این نیست و منشور آن نیز از چنان قوامی برخوردار نیست که برخی از دولت مردان درجه دو، جهانیان را به عمل آن ترغیب کنند که اگر کسی آموزههای قرآنی و روایی اسلام ناب چون نهج البلاغه را واگذارد و رسالت الهی خود را در نشر منشور بشری کوروش منحصر کند، "بوریابافی است که برده اندش به کارگاه حریر" و نشان از سخن ناشناسی وی دارد. رئیس جمهور سابق و مدعی اصلاحات در سفر خود به سازمان ملل، خشتی هخامنشی را به عنوان نماد تمدن ایرانی تحفه برد که این نوع نگرش، گویای دید ماسونی آن جریان به تمدن ایران است ولی نگاه دولت دهم به گذشته این سرزمین نگرشی فرهنگی است که با رونمایی این کتیبه مشهود است؛ به شرط اینکه با همان منطقی که رئیس جمهور از آن سخن گفت، با آن برخورد شود و به حواشی آلوده نشود و بزرگتر از آنچه که هست وانمود نشود.
اگر معقول و علمی و بدون گرفتاری در احساسات و تعصبات در مقابل ترویج افسانه های دروغینی که با سرقت سرمایههای تاریخی ما دهها قسمت مجموعه های دیدنی چون جومونگ را ارائه می دهند، به موضوعاتی چون کوروش پرداخته شود، می تواند توجیه داشته باشد ولی اگر مانند آنچه که "محمد نوری زاد" ساخت و در سیما با نام "چهل سرباز" نمایش داده شد، اسطوره های افسانه ای چون رستم را العیاذ بالله در کنار امیرمؤمنان و یاران امام حسین علیهما السلام قرار بدهند و شانه به شانه با آنان قیاس کنند، همان می شود که عاقبت فیلمساز شد. حال که سیما مبلغ سنگینی را که گفته می شود بیش از پروژه امام علی علیه السلام است، برای ساخت فیلم "کوروش کبیر" اختصاص داده، به جا است که ملاحظه این موارد را بکند تا گرفتار غلو و موازی سازی کنار الگوهای جاودان عصمت و طهارت نشود که این کفران و قدرناشناسیِ نعمت پیامبر اعظم و خاندانش برای هیچکس عاقبت خوشی ندارد و علاوه بر این باید دید در اولویت بندی فرهنگی آیا پرداختن به شخصیت های بی نقص اسلامی که زندگانی شفافی از آنان در دسترس است، ارجح است یا پرداختن به شخصیتی که بسیاری از زوایای زندگی او بر ما پوشیده است؟!